سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

بعد یهو همه چی ِ این چند وقت از جلوی چشمام گذشت ،

فکرم دویید سمت روزهای خوب ، که نفس هامم حتی ، از عمق ِ جان بود ... و این روزها دنبال ِ دلیل قانع کننده ای میگردم برای نفس کشیدن ... !

بعد همه و همه اون جریانات رو برای بار هزارم مرور کردم و به روی تک تک شون لبخند زدم ...

بعد اون شب ِ کذایی که نباید هیچ وقت میرسید هم از کنترلم خارج شد و خودش رو قاطی ِ خاطره هایم کرد ...

بعد برای بار ِ هزارم بخاطر آوردم که اون شب زدم بیرون و بی توجه به صدای رعدو برق هندزفری هام رو کردم تو گوشم و برای اولین بار "لحظه" رو گوش دادم ... و گوش دادم ... و گوش دادم ...

بعد تو اون حال خراب و خیابون ِ تاریک ، مستاصل تر از همیشه سرمو آوردم بالا ؛ و دیدمش که پرده ها رو کنار زده و داره نگام میکنه ... بعد فقط زیر لب پرسیدم : چــــــــــرا ... ؟

بعد دیدم که زمان من رو پرتاب کرد به حال ...

 

 

و من ، بعد ِ این همه مدت ، هنوز هم ، تو تاریکی شب ، و تنها در انتظار یک نگاه از جانب تو ، زیر لب زمزمه میکنم : چــــــــرا ؟

من ِ امروز ، با گذشت ِ این همه مدت ، همونم ... همه چیز هم برای من همونه ...

فقط ...

میگردم دنبال ِ تویی که نمیشناسمت ...

 

 

 

 

 

پ. نوشت : فقط چند لحــــظه کنارم بشین

                  فقط چند لحظه به من گوش کن

                  هر احساسیو غیر من تو جهان

                  واسه چنــد لحظه فراموش کن

من با این آهنگ زندگی میکنم ... ز ن د گ ی //

پ. نوشت 2 : وبلاگم باورش نمیشد دارم آپ میکنم ... هنگ کرده بود اجازه نمیداد :))

پ. نوشت 3 : یکی از سخت ترین کارهای دنیا انتخاب کردن عنوان برای پست هامه ... بیشتر از وقتی که برای نوشتن پست هام تلف میکنم باید فکر کنم رو اسم عنوان که خب ... بازم آخرش یه چیز مزخرفی از آب درمیاد :دی

پ. نوشت 3 : التماس دعا ... :)


+تاریخ یکشنبه 92/3/19ساعت 11:11 عصر نویسنده یاسی* | نظر